1مرحله اول

«امام محله من 17»

قسمت ششم؛ «کوثر روز آخر»

«... با صدای در خانه، از خواب می‌پرم. تعجب می‌کنم. رضا این ساعت باید توی مسجد روستا باشد. در را باز می‌کنم. 7،8 دختر قد و نیم قد پشت در هستند...»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«برکت خلوص»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«امام محله من 8»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«قسمت سی و سوم؛چرخ زندگی»

علی کنار مهندس صالحی ایستاده بود. بهشان اضافه شدم و وارد سالن شدیم. یک مرتبه علی توی هم رفت. انگار پیش من خجالت کشیده باشد. سالن پر از خرت و پرت بود و چادرم پر از خاک و غبار شد.

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«به موازات پیش می‌بریم!»

حجت الاسلام محمد احمدی متولد 1351 طلبه سطح دو حوزه امام روستای وامنان چشمه ساران آزادشهر استان گلستان است. ایشان با فراهم کردن شرایط کوچ معکوس، بزرگترین مشکل روستای وامنان را حل کرد. امام محله معتقد است:«باید تمام کارهای فرهنگی، اقتصادی، عمرانی و اجتماعی

«عروسک های بافتنی»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«اطعام ۵ هزار نفری محبان علی/ هیئتی‌هاییی که برای شکل‌گیری پایگاه معرفتی به فکر ساخت مسجد افتادند»

آن‌ها در ابتدا در زمین‌های خالی نقاط مختلف شهر خیمه‌ای برپا می‌کردند و در مناسبت‌های مختلف، در آن برنامه برگزار می‌کردند که از آن استقبال خوبی می‌شد، و گاهی حتی خط واحد هماهنگ می‌کردند تا مردم را از منطقه به مکانی که هیئت برگزار می‌شد جابجا کنند، تا اینکه

«راه اندازی هیات های خانگی»

«شانزده فرشته روی زمین »

«وقتی به لطف مسجد محله عطر غدیر در کوچه‌ پس کوچه‌های شهر می‌پیچد »

اکنون که بوی بزرگترین عید شیعیان به مشام می‌رسد و گام به گام به فرا رسیدن عید بزرگ غدیر نزدیک‌تر می‌شویم، کوچه‌ها و خیابان‌ها با محوریت مساجد محلات حال و هوای دیگری به خود گرفته‌اند. خادمان اهل بیت(س) در مسجد یالدور مرند نیز درتلاشند تا این روز بزرگ را به

«قسمت چهارم؛ یک دهه با حسین علیه السلام»

«هزار و چهارصد سال بعد از واقعه؛ ذکر روی لب خیلی از حسینی های جهان، شعریست که پسر یک خدمتکار خوانده است!..»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«پرواز تا نور»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«زنی قوی تر از یک دختر25ساله»

«اربعین فرصتی برای همدل شدن»

«فوتبالیست ها در مسجد»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«بی دغدغه نباشیم!»

حجت الاسلام مهدی سنجری متولد ۱۳۵۷‏ طلبه سطح ۲ حوزه از سال ۱۳۹۶ امام محله مختارآباد شهرستان عنبرآباد استان کرمان است. امام محله برای رفع معضلات، شرایط ایجاد ‏مشاغل خانگی زودبازده را فراهم کرد؛ از جمله ایجاد ۳۰ نانوایی خانگی و همچنین با ایجاد یک پاتوق کتابخ

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«قسمت اول؛گهواره نظر کرده»

همدلی یعنی: دلت رو همراه کنی با دل همنوعت، که با خبر باشی از دردش، که مأمن باشی برای اشکش...

«قسمت هجدهم؛آیه های پدر دختری»

«... دلم شور می‌افتد. نکند زبانم لال اتفاقی افتاده باشد. دوباره همان شماره را می‌گیرم. آقا ببخشید نگران شدم. اتفاقی افتاده؟ می‌گوید: نه خانم چه اتفاقی؟ مگه قرآن زوریه؟ قطع می‌کند».

«23سال انتظار برای اولین سلام»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«دعوت به غسالخانه»

«بر سنت علی علیه الاسلام»

«امام محله من 15»

«اهدای حمایل اربعینی به پاکبانان محله »

«اندوهی نیست اگر همه مسئولیم!»

فرج باقی آهنگرانی متولد ۱۳۶۸‏ از سه سال پیش تاکنون امام محله قروه استان کردستان است. امام محله به جهت برطرف کردن نگاه ضعیف به روحانیت با اهالی ارتباط صمیمانه برقرار کرد‎.‎ و تلاش نمود با ایجاد مرکز نیکوکاری جوادالائمه و همکاری ادارات مرتبط ، مسائل مع

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«راه اندازی موکب اربعینی در محله »

«قسمت دهم؛ یک دهه با حسین علیه السلام»

«مشهورترین شعری که برای او بر لب عزادارانش است، گلایه‌ای است از نیامدن.. از نیامدن او»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«راه اندازی مسابقه کتابخوانی اربعینی»

«قسمت اول، خانه پدری»

«قسمت سی و نهم؛ یک کیلومتردر دل تاریخ»

«مشکل این چیزا نیست؛ این بندگان خدا اصلا راه ندارن که شما براشون ارزاق بفرستین.» از تعجب انگشت به دهان مانده بودم! گفتم: «مگه می‌شه راه نداشت؟! راه سازی عصر هخامنشی اختراع شده‌هاا!!» خندید و گفت: «نه مثل اینکه تا با چشمای خودتون نبینید باورتون نمی‌شه... یه

«کاروان خودرویی و موتوری؛ پیام آوران جشن غدیر در روستاهای کشکان»

با توجه به تأکید امام صادق(ع) بر اهتمام به سنت حسنه اطعام در روز عید غدیر، این امام محله نیز این سنت حسنه را در روستای خود و روستاهای همجوار اجرا می‌کند

«تنها گریه کن»

«راه اندازی هیات های عزاداری در محله »

«قسمت پانزدهم؛23 سال انتظار برای اولین سلام»

«...یک روز تک و تنها راه افتادم سمت بیمارستان. با ایما و اشاره از دکتر خواستم یکبار دیگر مرا تحت عمل جراحی قرار دهد. با تندی گفت: تو خسته نشدی دختر؟ تو خوب نمی‌شی! تو نمی‌تونی حرف بزنی! سرم را پایین انداختم و بغض کردم...»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«او شیعه ی علی (علیه السلام) بود»

ادمی که دختر انتظار اومدنش رو می کشید ، دقیقا آخرین رشته‌ی طناب امیدواریش بود که ناامیدی زورش به پاره کردن اون نرسیده بود و حالا دختر رو مومن ترین به رحمت خدای رحمان کرده بود.

« قسمت دوم؛ روز مهربانی»

«قضای الهی»

«قسمت بیست و سوم؛ تو طرف کی هستی زن حاجی؟»

مادر داماد می گوید: «پس شما هم انگار موافقید با طلاق؟» بعد هم رو می‌کند به مرتضی و ادامه می‌دهد: «حاج آقا شما مگه روی منبر به مردم نمی‌گید خدا از طلاق بدش میاد. خب این حرفا رو به زن خودتون هم یاد بدید. اصلا معلوم نیست طرف کیه.»

«سرود یکرنگی»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«او شیعه ی علی (علیه السلام) بود»

«امام محله من 18»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

قصه جمعه_قسمت پنجم؛«فطریه مقدس»

نقش‌آفرینی زنان در هر دوره‌ای از تاریخ، نمایان‌گر حضور غیرقابل کتمان آنها بوده است. این نقش‌ها گاه پررنگ بوده‌اند و گاه سایه‌ای بر قامتشان افتاده است. پادکست قصه‌ی جمعه، نمایی از نقش‌آفرینی و حضور زنان در صدراسلام است و این قسمت به طور اختصاصی به حضور جامع

«قسمت اول، روز مهربانی»

«قسمت سی و دوم 200خواهر و برادر محمد مهدی»

مکثی کردم و گفتم: «ببینم. نکنه واقعا عاشق شدی؟» گونه‌هایش سرخ شد. «بععععله. دختر ما عاشق شده رفته پی کارش. من اگه بعد بیست سال سر و کله زدن با شما جوونا این چیزا رو متوجه نشم که خانم رمضانی نیستم!»

قصه جمعه_قسمت اول؛ «از صومعه تا حراء»

در قرآن کریم نیز به این زنان مثال زده شده است؛ مثال هایی از زنان مومن و مسلمان؛ در سوره تحریم می‌خوانیم: «خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است [...] همچنین به مریم دختر عمران (مثل زده) که دامان خود را پاک نگه داشت...»

«قسمت سیزدهم؛پیامک روز آخر»

«...انگار هیچ مرهمی نمی‌تونه این زخم کهنه رو التیام ببخشه. اما خانم رادمهر تصمیم می‌گیره برای پایان دادن به این قائله، خودش وارد میدون بشه؛ قائله‌ای که حتی بزرگان روستا هم نتونسته بودن از پسش بر بیان...»

«سبد همدلی»

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«نقش نیکو»

«راه اندازی گردهمایی های اربعینی »

«باید اشک های بیشتری را در بیاورم!»

«قسمت پنجاه و هفتم؛ وقتی عسل دوباره خندید»

«چند باری می‌شد که عسل رو تو مسجد می‌دیدم. بزرگتر از سن‌اش به‌نظر می‌رسید و حس می‌کردم این بچه، یه جایی لبخندش رو گم کرده. نمی‌دونستم کجا. تا اینکه نشونی اون سیاه چاله‌ی بزرگ زندگی عسل رو بالاخره پیدا کردم».

«قسمت بیست و هفتم؛ خواستگاری در مسجد»

«دختری که همه زندگی‌ام بود، عشق من بود، می‌گفت جونش برام میره، وقتی ناقص شدم گذاشت رفت. حالا توقع دارید، یه نفر غریبه بیاد و با این اوضاع من بسازه؟ سیگار دومش را روشن می‌کند و به مادرش اشاره می‌کند و می‌گوید:

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«برگزاری زیارت اربعین در محله »

« قسمت دوم؛ روز مهربانی»

«راه اندازی پویش با عدد چهل »

«امام محله من 4»

«زیارت اربعین را ترویج کنیم»

«طلای کاغذی»

«25‎ سال در کنار چنار!»

حجت الاسلام محمد مسلم نوری، متولد ۱۳۶۰‏ طلبه سطح یک حوزه و کارشناس الهیات از سال ۷۶ امام روستای چنار شهرستان عجب‌شیر استان آذربایجان شرقی است. ‎ امام محله که با خودش عهد بسته همیشه در مسیر رضایت خدا و رضایت مردم قدم ‏بردارد پس ازشناخت اهالی، محله و مسائلش

«قسمت سوم؛ یک دهه با حسین علیه السلام»

«این قصه‌ی جگرسوز دخترک سه ساله، خیلی گفتن ندارد!. آدم چه بگوید از قلب کوچکی که مثل گنجشک تپیده و ناگهان...»

«گوهر بهشتی »

«قسمت اول؛ یک دهه با حسین علیه السلام»

«همه‌ی آدم ها گریه می کنند؛ وقتی ببینند دنیا دیگر راهی جلوی پایشان نگذاشته. فرقی ندارد مسلم باشی در کوفه، حسین (ع) باشی در مکه به وقت وداع با مسلم یا ما...»

«به تو از دور سلام»

«فضاسازی اربعینی محله با محصولات رسانه ای»

«از کجا معلوم امام زمان راضی باشه؟»

«زندگی در وقت اضافه »

قسمت اول؛ «زنی قوی تر از یک دختر 25 ساله»

«... اینکه محل مطلوب زندگی برای من کجاست مهم نیست؛ مهم این است که من حالا به همراه همسرم و دختر خردسالم، وسط یک روستای دور افتاده هستیم؛ نه کسی را می‌شناسم، نه کسی من را می‌شناسد...»

«اطعام، احسان و دستگیری از نیازمندان با همراهی اهالی محله »

«سلام بر حسین(علیه السلام)»

«دعوت از خویشاوندان و همسایگان برای اربعینی کردن خانه ها و محله»

«محل اجتماع معتادان یا فرهنگسرا!»

حجت الاسلام عباس بابا شاهوردی متولد ۱۳۷۲‏ طلبه سطح دو حوزه 4 سال است که امام محله آخوند استان قزوین ‎ است‎.‎ امام محله که معتقد است «انسان اگر حقیقتا می‌خواهد زندگی کند خوب است برای حال دل دیگران مفید باشد. خوب است بتواند کاری کند. کاری که دنیای درون آدم

«قسمت سی و هفتم؛ شهیدان حقیقی»

از درد و دلشکستگی اشک در چشمانم حلقه زد. نجوا کردم: «اگه دستمو نمی‌گیرید حداقل شوق خدمت به خودتونو از دلم بیرون کنید.» و به هق هق افتادم.

«پیامک روز آخر»

«قسمت سوم؛رفیق شهیدم»

🏴 خسر الدنیا و الآخره شد؛ هرکسی که از تلاطم دریای مشکلات ترسید و مسافر کشتی نجات حسین (ع) نشد.

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«وانت انجیر»

«جادوی دستان عباس»

«یک هشدار سی ثانیه ای»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«در انتهای کوچه صفا»

«قسمت سوم، خانه پدری»

«معضل اعتیاد به بیکاری، خانمان سوز است!»

حجت الاسلام احمد خوانساری کارشناس رشته عمران و طلبه سطح دو حوزه، امام محله سعدی شهرستان بروجرد استان لرستان، هفت سال است در این محله حضور دارد. ایشان بزرگترین معضل منطقه را اعتیاد و فروش مواد مخدر می‌داند«می‌گوید:باید روزی برسد که جوانان ما آنقدر غرق در کا

«چرا مفت آباد، آباد نمی شود؟!»

حجت الاسلام علی احمدی زلتی، دانشجوی دکتری ادیان مذاهب، طلبه سطح چهار حوزه، امام محله کوی شهید صالحی قائمشهر است. امام محله معتقد است که مرکزیت مسجد در این محله بویژه در دوران کرونا موجب ایجاد همدلی و پیوند اجتماعی بیشتر شد. عمده فعالیت ها در حوزه عمران و

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«به اسم عشق،به رسم زندگی »

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«اعجاز حسین (علیه السلام)»

«ترنم، صدای زندگی»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«به عشق حسین علیه السلام در محله گره گشایی کنیم!»

«راه اندازی تعزیه خوانی اربعینی در محله »

«67شاخه گل برای بازگشت به زندگی»

«مادربزرگ گروه»

«برای ایجاد همدلی باید از خود مردم یاری بجویید!»

حجت الاسلام قاسمعلی احمدی متولد ۱۳۵۵‏‎ ‎طلبه خارج فقه و متخصص حوزه روانشناسی، مشاوره و غرب شناسی، امام محله منطقه توس مشهد مقدس استان خراسان رضوی است. به نظر ایشان، «محله ایده آل و تراز انقلاب یعنی محله‌هایی که در آن، مردم در کنار هم با همدلی و محبت، ‏خو

«امام محله من 15»

«قسمت سوم؛ گمشده»

صدای ناله زن مرا به خود آورد، نمی‌تونستم بی‌گدار به آب بزنم برای همین سوالاتی ازش پرسیدم نشانی‌ها درست بود و انگار اتصالم به جهان ماده معجزه آفرین شده بود...

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«نذر خدمت رایگان به اهالی محله »

«قسمت دوم، گمشده»

«پیراهنی سفید به تن مسجد »

«باران نطلبیده»

«راه اندازی سینما اربعین در محله »

«قسمت دوم؛گهواره نظر کرده»

همدلی یعنی: دل به دل راه داشته باشه. که خواسته دل، خواست و نیاز جمع باشه. که درد همنوعت باید غم تو باشه!.

«باید اشک های بیشتری را در بیاورم»

به خودم می آیم، با دید تار چهره‌ی تک تک حاضرین را از نظر می گذرانم؛ خیس است. امروز باران از زمین به آسمان می بارد.

«راه اندازی صندوق اربعین تا اربعین در محله »

«راز بزرگ محله ما»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«پای ثابت مسجد»

«قسمت پنجاه و پنجم، زندگی در وقت اضافه»

معصومه جان، جواب آزمایش پسر بزرگم، مرتضی رو هم هفته پیش گرفتم و دکترها تایید کردن که همه دردهاش مال اون روماتیسم لعنتیه که داره همه استخوناشُ می‌جوه و خرد می‌کنه. با این همه گرفتاری به آخرین چیزی که فکر می‌کنم، مدرسه رفتن احسانه.

«مهمونی محله»

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«با محبت نقش ایوان ساختیم»

«قسمت چهل و هفتم؛سرود یکرنگی»

سرود ایران قوی در سطح شهرستان برگزار می‌شد و برایم مهم بود که بچه های روستای من از اجرای خوب خودشان در نهایت حال خوبی داشته باشند. یک دور چشم که چرخاندم تا آخرین جزئیات را چک کرده باشم و به سراغ آخرین تمرین برویم؛ یکمرتبه یکی گفت:من می تونم با همین لباس بی

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«قسمت دوم، خانه پدری»

«اردو»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«قسمت شانزدهم؛حسینیه کودکان»

نماز که تمام شد بلند شدم تا خودم را به حسینیه کودکان برسانم. یک مرتبه مهدی جلویم را گرفت. «خانم فراممممررزی! امشب میشه منن نوحه بخخخخونم؟» خشکم زده بود. مهدی 9 سالش بود. وقت‌هایی که استرس می‌گرفت، با لکنت زبان صحبت می‌گرفت. اگر اجازه نمی‌دادم، توی ذوقش می‌

«اگر تنها یک راه بیابی، نخواهی رسید!»

« انتهای کوچه صفا»

«بی بی با دستای چروکیده صورت ریحانه رو نوازش کرد و گفت: - پاشو گل دخترم ...پاشو بریم امامزاده شمع روشن کنیم و نذر آب کنیم؟! ریحانه که کنجکاو شده بود پرسید: - نذر آب چیه؟..».

«قسمت هفتم؛مادربزرگ گروه»

«...می‌گوید مرد خانواده از یک چشم نابینا است و کارگری می‌کند؛ این خانه‌ای هم که هستند اجاره‌ای است. پیامش را استوری می‌کنم. باورم نمی‌شود اما...».

«جان روستا را به شهر نفروشیم!»

حجت الاسلام پوریا حیدریان متولد ۱۳۶۶‏ طلبه سطح سه حوزه امام محله منطقه سیامنصور به مرکزیت روستای جعفر اباد شهرستان بیجار استان کردستان است که در تمام روستاهای منطقه سیاه منصور تبلیغ می‌کند.‏ امام محله بیان می‌دارد: «کاش در هیچ روستایی، فرد مستمندی نباشد و

«هر خانه یک پرچم اربعینی »

«معجزه امید، اشک شوق است »

«احیای سنت »

«قسمت سوم، گمشده»

«مسجد، حل کننده است!»

حجت الاسلام علی ولی‌زاد، متولد 1375 امام محله فیرورق شهرستان خوی استان آذربایجان غربی است. امام محله سعی دارد مسائل مردم را در مسجدحل کند و توانسته به کمک پایگاه بسیج و کانون فرهنگی، جوانان و نوجوانان را جذب و شرایط تحصیل، تفریح و اشتغال آن‌ها را نیز فرا

«حالا دیگه نوبت شماست»

جشنی که مدرنیته‌ی سنتی بود، مولودی بود اما دکور و سیستم صوتی و کارگردان و مدیر پخش داشت. نمایش اجرا کرده بود. جای کتاب و لباس...

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«برات اربعین »

«خادم خلاق»

«کوثری که روی زمین دیدیم»

«قسمت نهم؛از کجا معلوم امام زمان راضی باشه؟»

«...معصومه با صدای آرامی‌گفت:از کجا معلوم امام زمان راضی باشه؟ اصلا این همه کار کردیم، این همه وسیله خریدیم، این همه پوستر زدیم، این‌ها همش به چه دردی می‌خوره؟...»

«آجیل مشکل گشا»

حجت الاسلام ابراهیم خرمی متولد 1363، طلبه سطح دو حوزه، از سال ۹۳ ‏امام محله مسجد حضرت جواد الائمه (ع)‏ محله حسن آباد روستای رضوان استان هرمزگان است. یکی از دغدغه های اصلی او کمک به حل اختلافات در محله است به همین جهت با حضور در شورای حل اختلاف، اختلافاتی

عبای خاکی

قصه جمعه_قسمت سوم؛«اسلام تو مهریه من است»

من سهله‌ هستم! دختر ملحان... در یکی از اتاق‌های نه‌چندان کوچک خانه‌ی کاهگلی‌ام نشسته‌ام. این اتاق، منسوب است به اتاق مهمان و من امروز میهمان دارم!

«آیه های پدر دختری»

«چرا مفت آباد، آباد نمی‌شود؟!»

«خود خدا پیش قدم شد!»

عبای خاکی

مستند مربوط به فعالیت های حجت الاسلام حسین علویان از استان بوشهر شهرستان تنگستان شهر اهرم

«درد است، که درد مردم، درد ما نباشد!»

حجت الاسلام سید محمود میرحسینی، متولد1364 طلبه سطح دوحوزه، دو سال است که امام محله روستای طراز کوه شهرستان رشت استان گیلان است. امام محله بهترین شیوه تبلیغ را حضور در میدان می‌داند با برقراری ارتباط صمیمانه با مردم خود را شریک غم، شادی و مشکلات اهالی دا

قصه جمعه_قسمت دوم؛ «بانوی شهر»

پرسید: نام تو چیست؟! گفتم: جهان‌شاه. گفت: نه، نام تو شهربانوست... و من از آن روز شهربانوی تمام مادرانه‌های جهان شده‌ام...

قسمت سوم؛ « روز تولد مریم»

«... وقتی ‌هانا خبر بارداری فرزند چهارمش را می‌دهد خوشحال می‌شوم؛ خوشحالی از اینکه انسان دیگری فرصت زندگی کردن را پیدا کند. اما این شادی چند روز بیشتر دوام نمی‌آورد. دکتر شهر به‌ هانا گفته بود که جنین ناقص است....»

«قسمت شصت و یکم؛احیای سنت»

- خانوم به خدا ما پتو نگرفتیم! - دخترم چرا قسم دروغ می‌خوری؟ من خودم یادمه دیروز شما اومدی صف وایسادی و پتوی دو نفره هم بهت دادم. - نه خانوم به خدا نگرفتیم؛ شما اشتباه می‌کنید.

«هرجا هستی خادم اربعین باش!»

قسمت چهارم؛ «خانه ای برای همه دختران»

«... چشمانم را روی هم می گذارم تا استراحت کنم که با صدای دعوای جلوی خانه از خواب می پرم؛ نه؛ نمی توانم دست روی دست بگذارم...»

قسمت دوم؛ « خانه ی من اینجاست»

«... ابتدا تصورمان این بود که مسجد را اشتباهی آمده‌ایم. برگشتیم و تابلو را چک کردیم؛ درست بود؛ مسجد چهارده معصوم. ساختمانی نیمه کاره که گوشه گوشه‌اش کیسه سیمان و گچ چیده شده بود...»

«قسمت هشتم؛استقبال از خانم طلبه با سگ وحشی»

«...خانم جلالی خاطرات خوشی از استقبال مردم در سفرهای تبلیغی داره. البته خب همیشه فرش قرمز، زیرپای اون و همسرش پهن نمی‌شده. صحبت من از خوش آمدگویی متفاوتیه که خاطره‌اش همیشه در ذهن شهلا جلالی باقی مونده...»

داستان سوم؛ روز تولد مریم پادکست

«پنج میم؟!»

حجت الاسلام و المسلمین رضا قنبری متولد 1370 طلبه سطح سه حوزه، از سال 1397 امام روستای بارکوسرا شهرستان لاهیجان استان گیلان است. ایشان معتقدند روحانیون می‌بایست بیشتر روی کارهای تربیتی متمرکز باشند به همین جهت برای تربیت نوجوانان طرح پنج¬میم را ارائه د

«قول دوچرخه»

قسمت پنجم؛«زن پیغمبر هم مسجد می رفته!»

«... علی هم کلنگ به دست می‌گیرد تا کمک کند. همان لحظه مش رحمت می‌آید و می‌گوید: «وقتی آخوند خونه خدا رو خراب کنه، از بقیه چه توقعیه؟...»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

قصه جمعه_قسمت چهارم؛«مادرانه»

سالهاست که از شکافتن دیوار کعبه می‌گذرد سالها می‌شود که به ندای محمد لبیک گفته‌ایم حال آنکه من‌ دومین زنی بودم که قدم در راه او نهادم حالا گرد سالخوردگی بر چهره‌ و برف پیری بر گیسوانم نشسته است من، فاطمه هستم! فاطمه بنت اسد...

«شهیدان حقیقی»

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«نماز با طعم لواشک»

حجت الاسلام و المسلمین امیر جمالی متولد 1358، طلبه سطح دو حوزه از سال 91 امام محله روستای تقلید آباد شهرستان مامونیه استان مرکزی است. او در ابتدای ورودش به روستا با مشارکت کم مردم در مسجد روبرو بود اما ایشان با ایجاد انس و الفت و برقراری روابط صمیمانه تو

«قسمت بیست و نهم؛ متولد لحظه اذان مغرب»

می‌خواهم از خانه بیرون بزنم که مادر رضا می‌گوید: «تو رو خدا نرو خانم کریمی. بری خودش رو می‌کشه.» رضا می‌گوید: «نترس. اول اون بچه رو سقط می‌کنیم بعد خودمو خلاص می‌کنم.» گوشه‌ای می‌نشیند. آستینش را بالا می‌زند و تتوی اسم ریحانه را روی دستش نشان می‌دهد.

«قسمت بیست و ششم؛ مهمان ویژه هیئت»

خانمی دم در هیئت ایستاده است که به همه خوش آمد می‌گوید. یک مرتبه دست روی سینه می‌گذارد و سلام گرمی به نفر پشت سری‌ام می دهد؛ برمی‌گردم پشت سرم را نگاه کنم که ببینم چه کسی است که این خانم اینطور جلویش تمام قد ایستاده است؛ یعنی هیئت این هفته، مهمان ویژه دارد

خودمان موظفیم که از جا برخیزیم!

«قسمت چهل و نهم؛خرید عید»

علی انقدر خندیده بود که اشک از چشماش می‌اومد. منم خیلی وقت بود انقدر بهم خوش نگذشته بود. وسط هیاهوی خنده و جوک گفتن تو کوچه‌های محل بودیم که با صدای زنگ مدرسه، یهو بچه‌ها خشک‌شون زد...

«قسمت سی و پنجم؛ سکوت ممنوع»

فرزانه به الله الصمد نرسیده بود که یک مرتبه ابوالفضل شروع کرد به خواندن سوره توحید با صدای بلند. فرزانه با دهان باز دور و برش را نگاه کرد. سریع نگاهم را پایین انداختم که یعنی حواسم به کار خودم است. با حیرت پیش من آمد: «خاله خاله! ببین تونستم به ابوالفضل قل

«قسمت چهل و دوم؛ عصای موسی»

«امسال دیگه نمی‌ذارم تنها بری. منم همرات میام.. آقا خودش طلبیده!» همسرم دستانش را به نشانه تسلیم بالا برد و گفت: «باشه باشه.. تسلیم، باهم می‌ریم ان شا الله.» تا آمدم بگویم ان شا الله حلما سرش را از اتاق بیرون آورد و همان طور که چشمانش را می‌مالید گفت: «می

«قسمت دوازدهم؛ دعوت به غسالخانه»

وقتی که سیده زهرا حسینی با اصرار خودش، همسرش رو به مسیر طلبگی هدایت کرد، فکر این رو کرده بود که خیلی از جاها پاتوق خودش و همسرش خواهد شد؛ جاهایی مثل مسجد و پایگاه بسیج؛ اما حتی به ذهنش هم خطور نمی کرد که یک روز پاشون به همچین جایی باز بشه ...

«قسمت چهل و ششم؛ اردو»

شب قبل که چند نفرشون گم شده بودن پیر شدم تا تو شلوغی و سیاهی شب پیداشون کنم. بعد از اون تذکر، دیگه توقع نداشتم باز تکرار شه این اتفاق. یهو یکی از بچه‌ها گفت اونجاست. سر برگردوندم و دیدم رقیه با شتاب به سمت ما میاد که یهو داد زدم: نه نه نه...

«قسمت سی و چهارم؛دست زخمی ریحانه»

«گوش کن ریحانه! شاید تو اصلا اعتقادات من رو قبول نداشته باشی اما تو این لحظه و برای تحمل این درد تنها چیزی که به دادت می رسه همین اعتقاداته. تو فکر می‌کنی با خودکشی می‌میری میری پیش بابات؟ هرگز!»

«قسمت چهل و سوم؛ تنها گریه کن»

چه عرض کنم! آخه خیلی از مادرها میان به ما اعتراض می‌کنن که چرا بچه هجده، بیست ساله شون رو عضو بسیج کردیم، اون وقت شما خودتون اومدین اصرار می‌کنید ما این بچه ده یازده ساله رو عضو کنیم؟

داستان سوم؛ روز تولد مریم

«قسمت بیست و هشتم؛جلسه قرآن یا بازار مکاره؟»

نفر آخر، قرآنش را می‌خواند. تمام مدت جلسه به این فکر می‌کردم که این پیشنهاد را بدهم یا نه؟ کار درستی است؟ الان بگویم یا بیشتر فکر کنم؟ جلسه قرآن به هم نمی‌ریزد؟ کسر شان قرآن نیست؟ یکی دو تا از خانم‌ها می‌خواهند بلند شوند که می‌گویم: یه عرض کوتاهی داشتم...

«قسمت چهل و یکم؛برکت خلوص»

با نگاه کردن به چهره‌هایشان روزهایی برایم زنده می‌شود که هرکدام از این زنان به بهانه انتظار اتمام کلاس بچه‌هایشان در حیاط مسجد گعده می‌گرفتند و شروع به غیبت می‌کردند.

«قسمت بیست و دوم؛ مهمانی بدون کارت دعوت»

یک مرتبه یک کاغذ توی حیاط خانه پرت می‌شود. کاغذ را باز می‌کنم و می‌خوانم؛ ناسزا نوشته؛ به من و به علی. کاغذ را مچاله می‌کنم و روی زمین می‌اندازم؛ وارد خانه می‌شوم. علی پشت سر من کاغذ را برمی‌دارد و می‌خواند. از شرم هیچ نمی‌گوید. پشت سر من توی اتاق می‌آید.

«قسمت بیست و چهارم؛کیک تولد کاغذی»

امروز روز تولد است. یلدا توی خانه نشسته است. مادربزرگ و پدربزرگ مشغول استراحتند. دلش برای مادرش تنگ شده. هی جلوی آینه می‌رود. موهایش را درست می‌کند. بلوزی که پوشیده کمی گشاد است. تنها یادگار باقی مانده از مادرش. برای خودش یک کیک کاغذی درست کرده و سعی می‌ک

«قسمت چهل و چهارم؛یک هشدار 30 ثانیه ای»

انقدر هول شده بودم که فقط چادرمو کشیدم سرم و هلیا رو بغل کردم و دویدم تو راه پله. حتی کفشمو یادم رفت بپوشم! بدون جوراب، با پای برهنه، با چادری که به دندون گرفته بودم خودمو انداختم تو بغل کوچه؛ کوچه‌ای که پر بود از آدمای وحشت‌زده‌...

«قسمت نوزدهم؛هندوانه های امام زمانی»

...گوشه چادرم را می‌گیرد و می‌گوید: «حاج خانوم! این هندونه‌ها کجا بوده؟ یعنی کی فرستاده؟» تعجب می‌کنم. چه کار دارد کی فرستاده؟ می‌گویم: «چطور مگه خواهر؟» یکمرتبه بغضش می‌شکند...

«خواستگاری در مسجد»

«قسمت دهم؛کادوی تولد برای امام هادی(علیه السلام))»

«...صدای آهنگ قطع می‌شود. خانم رضایی دم در می‌آید؛ تعارف شلی می‌کند. می‌گویم مسجد جلسه است؛ مزاحم نمی‌شوم. ریحانه می‌گوید: «بیایید تو خیلی خوش می‌گذره. آهنگ می‌ذاریم و همه می‌رقصیم.» خانم رضایی خجالت زده می‌خندد..»

«لباس سیاه به تن کنیم!»

«خرید عید»

«قسمت یازدهم؛فوتبالیست ها در مسجد»

«... خانم فیضی باشگاه دختران رو فعال می‌کنه. حالا باشگاه دختران، شلوغ‌تر از هر وقت دیگه‌اس. اما همه چیز به خوبی و خوشی پیش نمی‌ره؛ کم کم صدای اعتراض‌ها به خانم حاج آقا بلند میشه....»

« قسمت چهل و پنجم؛ همسایه»

وارد خونه که شدم یکم آرامش گرفتم. خونه قشنگی بود. یه بالکن خوب. دوتا اتاق کنار همدیگه و البته یه حیاط پر از قلوه سنگ. تمام مدتی که داشتم خونه رو مرتب میکردم به همسایه ها فکر میکردم. فکرم مشغول اولین مواجه م بود. من آدم همسایگی بودم. یه خونواده حقیقی بزرگ ک

«قسمت سی ام؛ جهاز برون پیرزن محله»

غصه تمام وجودم را می‌گیرد. «حاج آقا! چرا زودتر به ما اطلاع ندادید؟» دستمال پارچه‌ای‌اش را از جیب در می‌آورد و همانطور که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: «کدومش رو می‌گفتم دخترم؟ دردام زیاده.»

«قسمت سی و ششم؛ مهمان نیمه شب»

چراغ‌ها را کم کردم. حامد را روی پایم گذاشتم و شروع کردم به لالایی خواندن. چشم‌هایش داشت سنگین می‌شد که یک مرتبه صدایی بند دلم را پاره کرد. کسی محکم به در می‌کوبید و تند تند زنگ خانه را می‌زد.

«همه باید پای کار بیایند!»

حجت الاسلام رضا ساکی متولد 1366‏ طلبه درس خارج ده سال است که امام منطقه‌ی کوت هویزه استان خوزستان است. ایشان که آرزومند است جوانان یک شغل آبرومند پیدا کنند تا بتوانند پول حلال دربیاورند و سپس ‏تشکیل خانواده دهند با فراهم کردن شرایط آموزش رایگان موجب مها

«قسمت چهلم؛ مادرت از یزد»

روایت جنگ، تنها روایت میدان مین و خمپاره 60 نیست. جنگ بیش از آنکه از رفتن مردان خالص به خاکریز روایت کند، ماجرای ماندن زنان پشت سنگر ایستادگی است.

«قسمت بیست و ششم؛ مهمان ویژه هیئت»

خانمی دم در هیئت ایستاده است که به همه خوش آمد می‌گوید. یک مرتبه دست روی سینه می‌گذارد و سلام گرمی به نفر پشت سری‌ام می دهد؛ برمی‌گردم پشت سرم را نگاه کنم که ببینم چه کسی است که این خانم اینطور جلویش تمام قد ایستاده است؛ یعنی هیئت این هفته، مهمان ویژه دارد

«امام محله من 15»

«قسمت بیست و پنجم؛مراسم قرآن به سر ، وسط آرایشگاه زنانه»

در حالت عادی هیچ خانومی‌‌ در فاصله سه روز، دو مرتبه به آرایشگاه نمی‌رود؛ مگر اینکه آرایشگر در دیدار اول به او گفته باشد: «دیگه اینجا نبینمت.»

«قسمت چهل و هشتم؛همسایه مهمان دارد!»

همیشه گفتیم قصه‌های رادیو بانور مثل هم نیستن. بعضیاشون تلخ و بعضیاشون شیرینن. با بعضیاشون می‌خندیم و با بعضیاشون چشمامون تر می‌شه و البته با خیلی‌هاشون به فکر فرو می‌ریم و انگیزه پیدا می‌کنیم. «این دفعه هم این قصه رو یکی از شما روایت کرده و اون یکی منم.»

«قسمت چهاردهم؛طلای کاغذی»

نگاهم روی حلقه ازدواجم قفل شده است. زردی طلایش چشمم را می‌گیرد. می‌خواهم از انگشتم خارج کنم؛ هیچ وقت اینقدر بدقلقی نمی‌کرد. چندبار توی دستم می‌چرخانمش. بالاخره خارج می‌شود...

«قسمت پنجاه؛ سال دوازدهم_رشته تجربی

اون روز برای چندمین بار مهتاب گفت: «مامان، نرگس امروزم نیومد مدرسه.» نرگس دختر همسایه‌مون و دوست کودکی مهتاب بود... راستش کم کم داشتم نگران می‌شدم. البته جلوی مهتاب چیزی نمی‌گفتم، یا اینکه آرومش می‌کردم و می‌گفتم: «اول ساله، میاد! شایدم مریضه ولی تو نگرا

ـقسمت پنجاه و سوم؛ شانزده فرشته روی زمین»

خدای قشنگم، ببین چقدر خوشگل شدم. تا حالا بال‌های نقره‌ای نداشتم. دیگه باهات آشتی‌ام!

«حل اختلاف خانواده‌ها در عید غدیر/ برگزاری مراسم آشتی کنان شیرنی این جشن را دو چندان کرد»

«برگزاری مراسم جاماندگان محله»

«خاطره شیرین از ملبس شدنش به لباس روحانیت در روز عید غدیر »

او می‌گوید: وقتی مردم دیدند فرزندان‌شان به جای حضور در برنامه‌های دیگر به مسجد می‌آیند، کمک کردند تا فعالیت و برنامه‌های فرهنگی مسجد گسترش یابد و رونق بگیرد.

«تشویق نوجوان علاقه مند به کشتی تا رساندن او به مسابقات جهانی»

«قسمت شصت و چهارم؛ گوهر بهشتی»

« برادرش لبخند مهربانی به روی کژال زد و گفت: همین؟.. باباجان من فکر کردم چی شده!! پاشو پاشو برو از بابا پول سرفطره رو بگیر بعدشم لباس بپوش.. من تو ماشین منتظرم.»

«برگزاری اردوی زیارتی برای نوجوانان فعال مسجدی در آستانه عید غدیر»

یکی از کارهایی که به اعیاد مذهبی شور و شوق می‌بخشد، حضور نوجوانان و جوانان در برپایی این روزهای بزرگ و مهم است، در اینجا نیز جوانان این منطقه از شهرستان با ایجاد ایستگاه صلواتی در عید غدیر با شربت و شیرینی قرار است کام مردم را مثل سال‌های گذشته شیرین کنند

«غدیر شناسی برای جوانان و نوجوانان در روستای آزادمون »

یک هفته است که جوانان روستا به مناسبت این عید، پای کار آمده و ایستگاه صلواتی برپا کرده‌اند.

«مسئول نجات آرزوها»

« +چی بگم حاج آقا... دختر ممد بقال!. -خب؟ دخترش چی؟! +خونشون قیامه حاجی! -ععع مش رحمان پیرم کردی! دخترش چی شده!؟. +خودشو آتیش زد...»

«قسمت پنجاه و دوم؛ این شله زرد خوردن دارد»

چیزی تا افطار نمانده بود؛ یک کاسه شله زرد برداشتم که به تازه عروس و داماد همسایه‌مان برسانم؛ صدای جیغ و فریاد ریحانه، بند دلم را پاره کرد. با صورت خونی مقابل در حاضر شد. کاسه شله زرد را که دستم دید، خنده تلخی کرد و گفت: چرا زحمت کشیدی بی بی؟ می‌بینی که با

«صورت گلی»

«45 روزِ ورزشی!»

حجت الاسلام محمدحسین خادمی دستگردی متولد ۱۳۴۹‏ طلبه خارج فقه اصول شهر دستگرد شهرستان بُرخوار استان اصفهان است. امام محله معتقد است:« جامعه¬ای سرشار از آبرو برای جوانانی با مبانی درست اسلامی و دینی از رویاهای همیشگی من است. ‏چرا که آدم تنها با داشتن مبانی م

«قسمت شصتم؛ راز بزرگ محله ما»

هر محله‌ای یه راز داره. یه راز که گاهی جذابش می‌کنه و گاهی اونجا رو مخوف و ترسناک می‌کنه. محله ما هم یه راز بزرگ داره ...

«قسمت پنجاه و نهم؛پیراهنی سفید به تن مسجد»

اون روز رو فراموش نمی‌کنم؛ روزی که آقای احدی با همسرم تو حیاط خونه درباره هدیه مردمی به روحانی محله صحبت می‌کرد. خوب یادمه که همسرم اون روز هدیه رو قبول نکرد و تصمیم گرفتیم که با اون پول...

«قسمت پنجاه و ششم؛به اسم عشق به رسم زندگی»

وقتی سرطان به وجود معصومه زد، یه روز زنگ خونه‌مون رو زد و بهم گفت: «امیر رو به تو می‌سپرم، نمی‌خوام مادر ناتمومی براش باشم.» می‌دونستم این زن، همه عمرش رو پا به پای این بچه دویده و حالا داره بزرگ‌ترین دارایی زندگی‌ش رو به دست من می‌ده.

«در بند موکب»

«مهمان ویژه هیئت»

«قسمت پنجاه و هشتم؛ ترنم صدای زندگی»

به چشم های ناامیدش نگاه کردم. یه لحظه از سنگینی باری که روی دوشم بود ترسیدم. می دونستم همه چیزی که بهش احتیاج داره یادآوری ایمانشه.... اینکه قرار نیست عقب بکشه و یادش بره کجا و کی خدا رو تو متن زندگیش دیده.

«اطعام دو هزار نفری ضیافت علوی در روستای چاه‌داشی نهبندان »

اطعام دو هزار نفری ضیافت علوی در روستای چاه‌داشی نهبندان

«قسمت شصت و سوم؛ معجزه امید، اشک شوق است»

و من با تمام وجود موظف بودم که نا امید نشم!

«همدلی اهالی روستای سبزوار برای برپایی جشن باشکوه غدیر »

به گفته این امام محله جوان قرار است به مناسبت عید غدیر، درب خانه‌های نیازمندان روستا سبد معیشتی توزیع شود تا سیره واقعی اهل بیت(ع) و به‌ویژه امیرالمؤمنین(ع) که دستگیری از نیازمندان است در چنین روزی احیاء شود.

«اهالی شهرک ایثار به عشق علی پای کار آمدند/ از اطعام 800 نفر تا نذرخون برای نجات جان بیماران »

اهالی این مسجد از یک هفته پیش از عید غدیر برنامه‌های ویژه این روز را آغاز کرده‌اند که ذبح گوسفند قربانی و توزیع آن بین فقرا به همراه بسته معیشتی از جمله اقداماتی بوده که تاکنون انجام گرفته است.

«مسئول نجات آرزوها»

«عزیزِ معصومه سلام الله »

«بر سنت علی»

«مسجد بانی حیات»

«قسمت پنجاه و یکم؛ کوثری که روی زمین دیدیم»

نمی‌تونستم یه لحظه هم مکالمه اون دو نفر رو فراموش کنم. آیه « بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ» توی سرم می‌پیچید. تو اتاق عین دویوونه‌ها قدم می‌زدم و دنبال یه راه حل بودم که جلوی این اتفاق رو بگیرم. روز ولادت حضرت زهرا (س) بود و هیچ وقت فکر نمی‌کردم قراره یه امتحا

وحیدی

«نامه مسجد»

«صورت گِلی»

«خادم خلاق»

«قسمت اول، گمشده»

«قسمت پنجاه و چهارم؛ عروسک های بافتنی»

گفتم: «سلام من منتهایی هستم. تازه اینجا اومدیم» یه جور سردی بهم نگاه کرد و گفت: «تو زن روحانی مسجدی؟ اینجا به کسی که نسخه واسه مردم بپیچه، احتیاجی نداریم.»

«جادوی دستان عباس (ع)»

«آخوند بازی در نیاریا!»

«امام محله من 16»

«گذر از خود حلقه‌ی مفقود رسیدن به خدا»

حجت الاسلام هاشم صالحی، متولد۱۳۶۶ طلبه سطح سه حوزه و حافظ قرآن از سال 95 کار تبلیغ را آغاز و 1 سال است که امام محله مسجد صاحب الزمان روستای بادخوره شهرستان اسدآباد استان همدان است. امام محله معتقداست کار که بی ریا باشد، دل سخت را نیز تحت تأثیر قرار می‌د

«وقتی عسل دوباره خندید »

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

«استقبال از خانم طلبه با سگ وحشی»

«فرهنگ سازی و تبلیغ هوشمندانه دین با بزرگداشت عید غدیر و برپایی مراسمات شاد »

غبارروبی مزار شهدا، سرکشی به خانواده‌های نیازمند و رفع گرفتاری‌های آنان و توزیع کفش نو میان آنان و توزیع ۸۰ کیلو گوشت نذری بین نیازمندان از برنامه‌هایی بود که به همت این طلبه در منطقه و در این ایام فرخنده رقم خورد.

«نمازهای از دست رفته»

«مثل دستان خدا»

«عکس دست جمعی»

«جلسه قرآن یا بازار مکاره؟»

«باید بصرفد!»

حجت الاسلام سید مهدی موسوی، متولد ۱۳۵۶ طلبه سطح سه حوزه از سال ۷۸ امام محله روستای سعدل چالدران استان آذربایجان غربی است. در بدو ورود شرایط برگزاری نماز جماعت و روضه¬های خانگی را فراهم کرد و در راستای حل مسئله اشتغال، ۳۰ نفر را به سپاه ، ۳۰ نفر را به نی

«اولین برنامه، فرهنگ است!»

حجت الاسلام علی محمدی، متولد 1362 طلبه سطح یک حوزه امام محله‌ی ملازینال شهرستان تبریز استان آذربایجان شرقی است. امام محله ملازینال معتقد است :«چیزی که می¬بایست در گام اول رشد قرار بگیرد توسعه بستر فرهنگی شهر است. بستری که در گام اول کودکان را رشد می¬دهد.»

«سفیر شادی در روستای سالی کنده/ امام محله دهه هفتادی بانی برگزاری جشن غدیر با چاشنی طنز تربیتی شد»

او برای غدیر امسال سه برنامه تدارک دید که به راه انداختن کاروان خودرویی یکی از این برنامه‌ها بود که در آن چند هیئت با یکدیگر خودرویی از شهرداری را تزئین و گل کاری کردند و با آن به روستاهای مختلف و نقاط مختلف شهر رفتند تا حس وحال خوب و نشاط را به مردم هدیه

«این سفره تجملاتی نبود!»

حجت الاسلام مهدی علیزاد، متولد 1361 طلبه درس خارج حوزه و کارشناس ارشد مشاوره اسلامی از سال 95 امام محله کوی فلسطین زنجان است. امام محله با احیا نمازجماعت در مسجد و برقراری ارتباط صمیمانه بامردم، قلب و جان اهالی را به یکدیگر و به فضای مسجد نزدیک‌تر ‌کرد. ای

«خدمت با دست خالی»

حجت الاسلام محمد غلامی امام محله شهر بیرم شهرستان لارستان استان فارس است. امام محله که معتقد است « خیلی‌ها نیازمند کمک هستند و ما هرچند که دستمان خالی است و معذوریم، اما یکجا نشستن، عزتمندی در زندگی را زیر سوال می‌برد» با تشکیل کارگروه جهادی با همراهی مردم

«ام الفساد را دریابیم!»

حجت الاسلام و المسلمین مجید زرین، متولد ۱۳۶۷ طلبه سطح سه حوزه امام محله شهر جدید سهند شهرستان اسکو آذربایجان شرقی است. امام محله معتقد است که بیکاری ام‌الفساد است و باید به‌طور همزمان به مسائل فرهنگی و اشتغال‌زایی پرداخت، او تمام تلاشش را متمرکز کرد برای ا

«اجرای تئاتر اربعینی در محله »

«تو طرف کی هستی زن حاجی؟»

ابوذر محمدی

«مسئول مهربانی»

«یک کیلومتر در دل تاریخ»

«همسایه»

«رفاقت با خدا»

«رفاقت با خدا»

«مثل دستان خدا»

«قسمت بیست و یکم؛ آخوند بازی در نیاریا!»

«خانم ببخشید این رفیق ما خیلی خله. شماره شماره رو اشتباهی سیو کرده. اینم از شانس کپک زده ماست؛ خیر سرمون می‌خواستیم شب امتحانی از رفیقمون کمک بگیریم که خوردیم به پست شما.» خواب از سرم می‌پرد. از روی تخت بلند می‌شوم.

«باهم برای آبادی»

حجت الاسلام علیرضا فراشی نسب کارشناس حسابداری و طلبه سطح ۲ حوزه، امام محله صاحب آباد شهرستان جیرفت استان کرمان است. امام محله، فرزندان کار را فرزندان خودش می‌داند و برای برطرف کردن دغدغه زیست و تحصیل‌شان تدابیری اندیشید و با تاسیس مدرسه، فراهم نمودن شر

«قسمت اول ، جایی که حاجت می دهند»

«مناطق محرومی که امسال برای اولین بار لذت برپایی جشن غدیر را چشیدند »

در روزهای اخیر که سراسر ایران حال و هوایی متفاوت به خود گرفته و هر کسی در تلاش بود تا در حد توان و بضاعت خود برای عید غدیر کاری انجام دهد، مناطقی بودند که برای اولین بار لذت شیرین برپایی جشن در چنین روز فرخنده‌ای را می‌چشیدند که منطقه تبلیغی حاج آقا فلاح ن

گفتگو با اهالی بندر امام خمینی(رحمت الله)

«خانه من اینجاست»

«پیمان ناگسستنی»

«لیست غذاهای دوست داشتنی»

فقط ببخشید این دوستمون که نذر داده یکم کج سلیقه است، ماکارونی نذری داده.. . مادر بانگاهی ناباور: ماکارونی ؟!

«سرپناه بسازیم و پناه باشیم!»

حجت الاسلام محمد سلیمی، متولد ۱۳۷۱‏ طلبه سطح دو حوزه، از سال ۹۴ امام محله روستای داران شهرستان جلفای آذربایجان شرقی است.‎ ‎ امام محله برای رفع مسائل اقتصادی نیازمندان اقداماتی انجام داد از جمله ‎تهیه جهیزیه، تهیه و توزیع اطعام و بسته های کمک معیشتی، ساخت

سید محمد موسوی‌زاده

سید محمد موسوی‌زاده متولد ۱۳۷۰ روحانی مستقر روستای برزش‌آباد مشهد می‌باشد. اولین و مهمترین اقدام او راه‌اندازی هیئت اندیشه‌ورز با گروهی از افراد متخصص و اعضای جدید شورای روستا بوده که مدیریت آن را امام محله بر عهده دارد. او و همکارانش به منظور حل آسیب‌های

«قسمت»

حجت الاسلام محمد شیخی، متولد 1359‏ طلبه سطح سه حوزه از سال ۸۵‏امام محله مسجد صاحب الزمان (عج) ‏ شهرک امام حسین علیه السلام شهر ستان قم استان قم است. ایشان مسجد رو به تعطیلی را با جذب 100 نوجوان با شیوه‌های متفاوت فعال کرد. آسیب مهم منطقه فراگیری اعتیاد ب

«دست زخمی ریحانه»

«پارچه نذری»

محسن بهی طلبه سطح دو حوزه امام محله شهر مهر بخش گچی شهرستان ملکشاهی استان ایلام است. ‎امام محله با برگزاری طرح‌های متفاوت از جمله طرح چهارشنبه‌های رضوی، دوشنبه¬های امام حسنی،کلاس¬های مهارت آموزی و فرهنگی و فراهم کردن شرایط تحصیل در زمان کرونا و... در کنا

«مهمانی بدون کارت دعوت»

«اثبات یک حق»

«دست های مهربان تنها نیستند!»

حجت الاسلام محمد حسین جوادی، متولد 1363‏ طلبه سطح 2 حوزه امام محله بابا مرادی شهر آسمان آباد چرداول استان ایلام است. امام محله آسمان آباد گفت کار اکثریت مردم این منطقه کشاورزی و دامداری بود و مسئله اصلی¬شان معیشت است او با پویش سبد همدلی توانست مسئله معیش

«امام محله من 15»

«امام محله من 16»

«امام محله من 15»

«7امام محله من »

«امام محله من 14»

«قسمت شصت و دوم؛نقش نیکو»

و من خدا را شکر کردم که دور و برش شلوغ بود و متوجه بغض توی صدایم نشد...

گفتگو با اهالی مسجد فاطمة الزهرا

«بحران آدم می‌سازد!»

حجت الاسلام جلال محمدی متولد 1360 طلبه سطح دو حوزه امام محله منطقه کیازنیک در شهرستان املش از توابع استان گیلان است. ایشان بیان می کند: «در روزهای کرونا قیامت جلو چشمانم بود. خانواده‌هایی می‌دیدم که میت خود را پشت در می‌گذاشتند و ‏می رفتند. ما می‌ماندیم و

«امام محله من 13»

«امام محله من 16»

«ما اعتماد مردم را می خواهیم!»

حجت الاسلام ذبیح الله دلیلی، متولد 1365‏‎ طلبه سطح سه حوزه، مشغول به خواندن دروس خارج امام روستای خورنگان بخش نوبندگان فسا استان فارس است. امام محله با راه اندازی یک واحد خودکفایی جهت دریافت نذورات موجب اشتغال‌زایی چندین نفر از اهالی شد. او که مسائل مرد

«مودت اصل ماجراست!»

حجت الاسلام اکبر قربان پناه امام بخش مشکین‌دشت شهرستان فردیس استان البرز است. امام محله با ایجاد مودت میان بزرگان و ‏آشتی بین اقوام باعث حل اختلافات قومی و قبیله‌ای و در نتیجه با همراهی آن‌ها موجب حل مسائل و ‏محرومیت‌زدایی‌ها شدند. و همچنین با ایجاد کارگا

«ایمنی، کودک را درست بزرگ می‌کند!»

حجت الاسلام ابراهیم سوری طلبه سطح یک حوزه، دو سال است که امام روستای خاکبتیه بخش ذلقی الیگودرز استان لرستان است. امام محله که دغدغه اصلی‌اش اشتغال اهالی است با رایزنی کارخانجات جهت استخدام، ایجاد و حمایت از مشاغل خانگی موجب اشتغال‌زایی و رفع مسئله بیکاری

«امام محله من 15»

«کارت های صد آفرین!»

خانم سمیرا نعمت اللهی دانشجوی دانشکده علوم قرآنی و طراح دوخت دانشگاه آران و بیدگل شریکة الامام مسجد جامع بافران نایین استان اصفهان است. ایشان با سوق دادن اهالی به سمت خوداشتغالی و کارآفرینی، ایجاد و احیا کارگاه‌های قالی¬بافی، مهارت آموزی رایگان و... موجب ا

«برای حل مشکلاتمان به مسجد می رویم!»

زهرا حاتمی از دوسال پیش فعالیت خود را به عنوان شریکة الامام در بخش قهستان شهرستان درمیان، استان خراسان جنوبی آغاز کرد. در ابتدا با نوسازی قنات روستا و۳ برابر شدن آب برای کشاورزی و فعالیت‌های جهادی در کنار مردم و کمک کننده حل مسائل آن‌ها بوده است. فعالیت‌ه

«مدرسه به مسجد می‌رود!»

حجت الاسلام علی سویدانلو متولد 1355‏ طلبه سطح سه حوزه، هشت سال است که امام محله آشخانه مانه و سملقان استان خراسان شمالی است. امام محله که مهمترین هدف خود را پیوند دانش‌آموزان با مسجد می‌داند برایشان برنامه‌های متنوعی دارد از جمله فعالیت‌های علمی، آموزش

«امام محله من 11»

«امام محله من 10»

«امام محله من 15»

«امام محله من5»

«لبخند کودک، زیباترین نقش ذهن آدمی»

حجت الاسلام علی طالبی از سال ۹۸ روحانی شهرک امام تبریز شده است. او با تأسیس یک خیریه در این منطقه ‏محروم فعالیت‌هایی در حوزه طلاق، اعتیاد، ساخت منزل مسکونی و... انجام داده است. فعالیت های فرهنگی اجتماعی، مشاوره، درمانی، و برپایی نمایشگاه یاس ‏پهلو شکسته ا

«جهاز برون پیرزن محله»

«امام محله من 3»

گفتگو با اهالی مسجد صاحب الزمان شهر سوسنگرد

«امام محله من 12»

«اول اختلافات را کنار بگذاریم!»

حجت الاسلام پیام رستم زاده متولد ۶۹‏‎ ‎طلبه سطح سه حوزه‎، 7سال است که امام روستا کردَ ده سرعین استان اردبیل است. امام محله شرایط دریافت وام 50 نفر را فراهم کرد و موجب اشتغالزایی حدود ۳۵۰ نفر از اهالی گردیده است. ‎فعالیت‌های عمرانی متعدد موثر، حل معضل کودک

«منجی آرزوها»

«یلدا با طعم پیتزا»

مرضیه سادات موسوی از سال ۹۴ تاکنون مشغول تبلیغ در جغرافیای متعدد است و اکنون شریکة‌الامام محله امام‌شهر شهرستان یزد است. یکی از مهمترین فعالیت‌های این شریکة‌الامام واسطه‌گری ازدواج به همراه امام محل برای افراد جوان بوده ‏است و با تامین جهیزیه توسط خیران ب

«همسایه مهمان دارد»

«همه باید پای کار بیایند!»

حجت الاسلام رضا ساکی متولد 1366‏ طلبه درس خارج ده سال است که امام منطقه‌ی کوت هویزه استان خوزستان است. ایشان که آرزومند است جوانان یک شغل آبرومند پیدا کنند تا بتوانند پول حلال دربیاورند و سپس ‏تشکیل خانواده دهند با فراهم کردن شرایط آموزش رایگان موجب مها

«بی اعتماد، خانه از پای بست ویران است!»

حجت الاسلام علی عزیزی امام محله مسجد صاحب‌الزمان محله تازه‌آباد شهرستان هرسین استان کرمانشاه است. امام محله پس از ساخت مسجد، با دعوت از خیرین، کارخانه‌داران، پزشکان و مسئولین آن را مقری برای حل مسائل مردم در نظر گرفت و با ارتباط صمیمی و حضور فعال در مدارس

«در مسجد تولد بگیریم!»

بنی طرفی متولد1367‏ طلبه سطح سه حوزه، امام مسجد الغدیر محله‌ی بریم آبادان استان خوزستان است. امام محله که معتقد است « مسجد مرکز و مأمن است و همین‌گونه باید معرفی شود و باید برایش رونقی احساسی رقم بخورد.‏ مسجد فقط برای انسان‌های خاص با شکل و شمایل خاص نیست

«بمانید تا انجام شود!»

حجت الاسلام امیرعلی نجف زاده متولد ۱۳۶۶‏‎ ‎ طلبه سطح ۳ حوزه، از سال ۱۳۹۵ امام محله‌ای در حاشیه شهرستان ارومیه استان آذربایجان غربی است‎.‎ امام محله، مسجدی که 25 سال در حال ساخت بوده را به نتیجه رساند و پس از راه اندازی بسیج و گشت رضویون به صورت مداوم، مو

«امام محله من 15»

«اعتکاف علمی آموزشی، مهم است!»

حجت الاسلام سید امیر موسوی متولد ۱۳۶۷‏‎ ‎ طلبه سطح دو حوزه امام محله دشت بیاض شهر خضری استان خراسان جنوبی است که 6سال سابقه¬ی فعالیت فرهنگی در بخش نیمبلوک یکی از توابع قائنات را دارد. امام محله با متخصصین و معتمدین محل به رفع اختلافات و مسائل مردمی می‌پردا

«امام محله من 15»

«کیک تولد کاغذی»