« برادرش لبخند مهربانی به روی کژال زد و گفت: همین؟.. باباجان من فکر کردم چی شده!! پاشو پاشو برو از بابا پول سرفطره رو بگیر بعدشم لباس بپوش.. من تو ماشین منتظرم.»
19 تیر
233 بازدید
00:00/04:15
دست اندرکاران
گوینده :سیده محدثه شاه چشمه
نویسنده :فاطمه قوامی
تنظیم و تدوین :آرمین پارسا
درباره این قسمت
نیاز نیازمندان به ما هم امتحان ماست هم مایهی عاقبت بخیری؛ اگر دریابیم.