یک مرتبه یک کاغذ توی حیاط خانه پرت میشود. کاغذ را باز میکنم و میخوانم؛ ناسزا نوشته؛ به من و به علی. کاغذ را مچاله میکنم و روی زمین میاندازم؛ وارد خانه میشوم. علی پشت سر من کاغذ را برمیدارد و میخواند. از شرم هیچ نمیگوید. پشت سر من توی اتاق میآید.
17 تیر
123 بازدید
00:00/06:54
دست اندرکاران
گوینده :سیده محدثه شاه چشمه
نویسنده :محمد اسدی
تنظیم و تدوین :آرمین پارسا
درباره این قسمت
کسی برای کمک به دیگران برای ما کارت دعوت نمی فرستند، چه بسا مهمان ناخوانده هم محسوب شویم اما، مهمان همیشه حبیب خداست.