«...یک روز تک و تنها راه افتادم سمت بیمارستان. با ایما و اشاره از دکتر خواستم یکبار دیگر مرا تحت عمل جراحی قرار دهد. با تندی گفت: تو خسته نشدی دختر؟ تو خوب نمیشی! تو نمیتونی حرف بزنی! سرم را پایین انداختم و بغض کردم...»
17 تیر
301 بازدید
00:00/05:39
دست اندرکاران
گوینده :سیده محدثه شاه چشمه
نویسنده :محمد اسدی
تنظیم و تدوین :آرمین پارسا
درباره این قسمت
انتظار کلمه ای است که معنایش را فقط کسانی می فهمند که با پوست و گوشت و استخوان شان، منتظر بودن را لمس کرده باشند.